فیلم « ملاقات خصوصی » از معدود فیلمهای سینمای ایران است که برخی تابوهای سینمایی را مورد دستاویز خود قرار داده و با عادیسازی در محیطدهی و شرایط جهان فیلمش (در اینجا زندان) از آن نگاه ممنوعه یا سفارشی پیش از خود تقریباً عبور کرده است.مسعود فراستی ضمن نقد فیلم «ملاقات خصوصی» گفت: فیلمنامه گاهی کش آمده و گاهی کم دارد، کارگردان از پس کار برآمده است.
فیلم ملاقات خصوصی
جشنواره فیلم فجر از صبح دوشنبه ۱۱ بهمن ماه به چهلمین سال خود وارد و در قد و قامت جوانی پرتجربه میزبان علاقه مندان به سینما شد. اگر اکران فیلم ها و حواشی مربوط به این فستیوال بزرگ ملی سینما را فاکتور بگیریم، یکی از مهمترین بخش های این جشنواره، نقدهای منتقدان و کارشناسان به این جشنواره است که حال و هوای متفاوتی به این رویداد می دهد.
در ادامه به چند نقدی که در پنجمین روز جشنواره درباره فیلم ملاقات خصوصی نگاشته شد، می پردازیم.
فیلمِ حال خوب کن جشنواره
ملاقات خصوصی یک فیلم حال خوب کن است. فیلمی که بعد از تمام شدنش میتوانی یک نفس راحت بکشی و خوشحال باشی از این که در یک تجربه عاشقانه سهیم شدهای. پروانه (با بازی پریناز ایزدیار) خلاصه داستان را در قالب یک دیالوگ خطاب به فرهاد میگوید: این چه طور دوستداشتنیه که برای رسیدن به هم باید خلاف کنیم؟
فیلم با لحنی عاشقانه آغاز میشود، از خشونتی عریان گذر میکند و دوباره بر بستر عشق آرام میگیرد. مثل گلی شاداب و باطراوت که پژمرده میشود و دوباره جان میگیرد. اینگونه لذت تماشای صحنههای عاشقانه پایانی دوچندان میشود. وقتی میدانی که ۲ نفر برای چشیدن یک جرعه آرامش به قول حضرت حافظ شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل را تحمل کردهاند.
فیلم «ملاقات خصوصی» اولین فیلم بلند «امید شمس» پس از حواشی و موانع زیاد که پس از یک سال از زمان اولین انتشار در جشنواره فجر سال ۱۴۰۰ در سینماهای کشور (دی ۱۴۰۱) اکران شده بود، سرانجام بعد از نزدیک به دو سال نیز از آن سال، حال در پلتفرمهای مجازی در دسترس عموم قرار گرفته است.
بازیگرانی همچون «پریناز ایزدیار»، «هوتن شکیبا»، «رویا تیموریان»، «ریما رامینفر»، «نادر فلاح»، «سیاوش چراغی پور»، «پیام احمدی نیا» و «شیرین آقارضاکاشی» در این فیلم به نقش آفرینی پرداختهاند.
فیلم «ملاقات خصوصی» از معدود فیلمهای سینمای ایران است که برخی تابوهای سینمایی را مورد دستاویز خود قرار داده و با عادیسازی در محیطدهی و شرایط جهان فیلمش (در اینجا زندان) از آن نگاه ممنوعه یا سفارشی پیش از خود تقریباً عبور کرده است. اصلیترینِ این عبور نیز در نمایش شرایط زندان و دستباز بودنِ زندانیان در انجام اعمال خلاف خود در دل زندان میباشد که در این فیلم با رد و بدل کردن مواد و فروش آن به معرض نمایش درآمده است هرچند که در این موادفروشی شخصی از زندانبانان کوچکترین نقشی نداشته و اتفاقاً نقش تعریفشده و مورد انتظار خود را نیز ایفا کرده اند (دستگیری عوامل مواد فروشی).
نقد فیلم «ملاقات خصوصی»
مسعود فراستی در ابتدای میز نقد گفت: قرار است امشب درباره دو فیلم «ملاقات خصوصی» و «ماهان» صحبت کنیم که فکر میکنم «ماهان» اصلا جای بحث ندارد و به «ملاقات خصوصی» میپردازیم.
محمدرضا مقدسیان بیان کرد: من هم با شما موافقم که پرداختن به «ماهان» اضافه کاری است چون هنوز به مرحله فیلم سینمایی نرسیده است اما دو نکته دارد که به بهانه این فیلم بد نیست در مورد آن صحبت کنیم. اول نکته من مربوط به آموزشگاههای بازیگری و خروجی اینها است. در این آموزشگاه ها، جنسی از تربیت بازیگر بر مبنای شابلون انجام میشود و بخش بزرگی از تواناییها و استعدادهای بچه ها هدر میرود. اینکه همه بازیگران بر مبنای یک فرمول و به اشتباه در حال تکثیر هستند، جای تاسف دارد. مشخصاً در فیلم «ماهان» بازیگر نقش اول مرد، همه تلاشش را به خرج داده که شبیه به صابر ابر باشد. در نهایت این استعدادی که وجود داشته برمبنای یک مدیریت و آموزش غلط، در نطفه خفه میشود. نکته دوم، فکر میکنم هر آدم اندک آزادهای حتما به مباحث امور خیریه و روحیه بخشی به بیماران توجه دارد اما وقتی در حال فیلمسازی هستیم سراغ گرفتن از این مباحث نباید بهانهای برای این باشد که پشتش پنهان شویم که ضعفهایمان را بپوشانیم.
مسعود فراستی با طرح این مساله که «فقر را در سینما چطور باید نشان داد؟» گفت: آیا فقر وسیلهای برای فروش و جایزه گرفتن است؟ بهانه ای برای اگزوتیسم است؟ پیشنهاد میکنم علاقمندان به نقد و سینما، فیلم «من مامان را به یاد میآورم» را ببینند. این فیلم فقر را نمایش میدهد اما تا پایان از مغز و روحت رد نمیشود.
محمدرضا مقدسیان با اشاره به مورد پسند بودن فیلم «شادروان» از نظر فراستی و فهیم، بیان کرد: با وجود اینکه من سلیقه و نگاهم به «شادروان» متفاوت است؛ دوست نداشتن من عطف به این موضوع نیست و اتفاقا من هم معتقدم که «شادروان» نگاه سوء استفادهگرانه ندارد.
وی در ادامه درباره «ملاقات خصوصی» و اشاره به پیشینه مثبت امید شمس در فیلم کوتاه، گفت: فیلمهای کوتاه امید شمس جشنواره پسند نیست و فیلمهای قابل قبولی ساخته است. خوشحالم اولین فیلم بلندش را ساخته اما مسالهای در آن وجود دارد؛ در یک نگاه اول انگار ما در حال تماشای یک سریال خلاصه شده هستیم چراکه ملات یا داستانهای بسیاری را برای این اثر به کار گرفته و یک داستان میآید و رها میشود و ادامه پیدا میکند؛ انگار که از پس این متریال برنیامده است و انگار نگرانی بابت داستان و خرده پیرنگ را اینطور جبران کرده که ایدهها، موقعیت ها و شخصیت های زیادی را به کار بگیرد اما از پس مدیریت آنها برنیامده است.
فهیم نیز گفت: نکته اول اینکه «ملاقات خصوصی» فاقد فیلمنامه پردهبندی شده ۹۰ دقیقهای است. نکته دوم اینکه یک پرده از فیلمنامه، دورریختنی است و ۳۰ دقیقه اول فیلم به شدت باسمهای و قلابی است و روابط و مناسبات در این دقایق به لوس بازی میافتد. نکته سوم اینکه یک قصه ملتهب موادفروشی را نتوانسته روی یک قصه عاشقانه سوار کند.
فراستی نیز گفت: فیلمنامه بیخودی کش آمده است و جاهایی نیز کم دارد و این کم داشتن را بعضاً با کارگردانی خوب جبران کرده است. در ملاقات اول که کرکره بالا میرود جای دوربین و حرکت آن در ادامه به زندان بسیار خوب است که کارگردانی است، به این معنی که این فیلمساز فیلم کوتاهساز، از پس کارگردانی بلند هم برآمده است. روابطی که در زندان نشان میدهد، ترجمه ای است چراکه روابط داخل زندان های ایرانی، به شکل دیگری است و آدم ها را کلیشهای نمایش میدهد اما در همین نمایش نیز از پس کار برآمده است.
بخشی از داستان فیلم
مورد دوم ملاقاتهای خصوصی در زندان میباشد که در این فیلم بازتر شده و حتی هزلپردازیهای کلامی نیز پیرامون آن صورت میگیرد هرچند که نگاه اصلی پشت فیلم همان نگاهِ کلیشهای و پندآموزِ سفارشی میباشد، اما فیلم خوشبختانه وارد وادیِ شعار نمیشود و قابلیت زنندگی پیدا نمیکند.
داستان فیلم درباره دختری به نام «پروانه» (پریناز ازدیار) میباشد که با مردی از همبندیهای پدرش به نام «فرهاد» (هوتن شکیبا) که در زندان است ابتدا به طور مجازی وارد ارتباط شده و سپس این رابطه رنگ و بوی جدیّت به خود میگیرد. بخشی از مفهوم عنوان فیلم یعنی «ملاقات خصوصی» حول رابطهی این دو تعریف میشود که آن کلیشهایهای مرسوم را ندارد که اصلیترینش حول مذمومبودن مطلقِ رابطهی قبل از ازدواج است، هرچند فیلم روی این نوع ارتباط مانور تمام و کمالی نمیدهد و خط داستانی دیگری را پیش میگیرد که رابطهی این دو نیز در آن رسمیّت پیدا کرده و از حالت تابو خارج میشود.
در این بین شخصیتپردازی فیلم ملاقات خصوصی نمود پیدا میکند، زیرا که فیلم با وجود اینکه بر روی نوار باریک تابوها پیش میرود، اما حواسش به آدمهایش به خصوص دو کاراکتر اصلیاش هست تا نگاههای برونمتنی کلیشهایشان نکند. پردازش حول «پروانه» قابل توجه است که از انزجارش از اعتیاد یا یاغیگری گرفته (که البته این انزجار به تنفر نمیرسد) تا با طمأنینه پیش رفتنش در رابطه با «فرهاد» که شامل خلوتگاههای خُردی میشود که پیرامون علاقهاش به او شکل میگیرد.
در رابطه با «فرهاد» شخصیتپردازی کمی مشکلتر است، زیرا که از قبال رفتار او هم تعلیق شکل میگیرد و هم عدم صداقتش. تعلیقش از ندانستن «پروانه» از ریشهی ابراز علاقهی او میآید و عدم صداقتش هم که همان اوایل فیلم خوشبختانه برای مخاطب وضوح پیدا میکند و در بند غافلگیریهای یکبارمصرف نمیشود.
البته از طرفی نیز تکلیف فیلمنامه کاملاً با او مشخص نمیشود، زیرا برای اینکه اواخر فیلم ماجرا برای مخاطب ملتهب شود و قوهی قضاوت را برانگیخته کند، علاقهی او نسبت به «پروانه» را نادیده میگیرد و او را در پیش قاضیِ پرونده ترسو و منفعل نشان داده میشود و عشق و علاقهاش به همسرش «پروانه» نادیده انگاشته شده و با دو قطره اَشک ماستمالی میشود درحالیکه پیش از این «فرهاد» را عاشق و فداکار دیده بودیم به طوریکه حاضر نشده بود «پروانه» با خود مواد به زندان بیاورد و این خواستهی خود «پروانه» بوده است.
در باب سایر کاراکترها هم فیلم کم و بیش به اندازه کار میکند؛ «کمهایش» حول کاراکتر برادرِ پروانه یعنی «ایمان» میباشد که صرفاً یک نقش کلیشهای در پوستین برادرِ قلچماق را دارد و بیشتر کارکرد مُهرهمانند (چینشی) پیدا میکند تا یک برادر و همچنین حول کاراکتر «فریبا» که نه نیازش به همسرش مشخص میشود و نه حتی دفاعش از «فرهاد» رنگ و بوی واقعیت به خود میگیرد.
«بیشها»ی پردازش نیز حول آن کاراکتر پسربچه که علاقهی کودکانهای به «پروانه» دارد و در ساحت و اندازهی خود حضور قابل قبول و خوبی هم پیدا میکند و یا کاراکتر «کامران» که ورود به اندازه و خوبی دارد، اما ادامه نمییابد تا «حضور» ش به «فرض» تبدیل شده و به بهانهای تبدیل شود تا بخشی از ترس «فرهاد» و تصمیمش نزد قاضی پرونده مبنی بر قربانی کردنِ «پروانه» علت پیدا کرده باشد.
درمورد بازیها باید گفت که قابل قبول هستند مخصوصا زوج اصلی که حد و اندازهی کاراکترهایشان را شناخته و از ساحت وجودی کاراکتر بیرون نمیزنند (هوتن شکیبا بهتر و پایدارتر) و تدوین هم در کنار موسیقیمتن دلانگیز اثر از عوامل دیدنی بودن این فیلم میشود.
در مجموع با همهی شخصیتپردازیهای درست و غلط که پردازششان کم و بیشهای خود را دارد، اما فیلم «ملاقات خصوصی» فیلم دیدنی و قابل پیشنهادی میباشد که هرچند در ابتدا شاید حدسهایی مبنی بر کلیشهای بودن یا شعاری بودنش نیز بزنیم، اما خوشبختانههایی دارد که نمیگذارد نگاههای سفارشی و نصیحتطورِ برونمتنی بر فیلم سایه انداخته و آن را برای مخاطبان خود زننده کند.
در آخر باید گفت ارزش حقیقی «ملاقات خصوصی» را عنصر زمان معلوم میکند، اما در کوتاه مدت باید گفت از فیلمهای قابل پیشنهاد و تأمل سینمای ایران محسوب میشود.
ترفند هوشمندانه کارگردان فیلم ملاقات خصوصی
اگرچه سکانسهای خارج از زندان زیبایی بصری مناسبی دارند (مثلا راه رفتن فریبا در گلزار و لمس گیاهان رنگارنگ دارویی)؛ ولی زیباترین سکانسهای فیلم در فضای بسته زندان رخ میدهد. خواندن خطبه عقد در زندان و جشن کوچک پس از آن یکی از همین سکانسهاست. موسیقی که در آن لحظه فضا را همراهی میکند، پسزمینهای ترسناک دارد که خبر از یک بحران میدهد. عاشقی که زندانی شده یا زندانی که عاشق شده یادآور آن بیت از اشعار بهروز یاسمی است که: عاشقی جرم قشنگیست در انکار مکوش.
شخصیت پیچیده فرهاد ( با بازی هوتن شکیبا) حاصل ترفند هوشمندانه کارگردان است. روایت در دادن اطلاعات دقیق درباره این شخصیت خساست به خرج میدهد و بارها مخاطب را به اشتباه میاندازد. فیلم تا آخرین دقایق راه را بر ۲ تحلیل و تفسیر باز میگذارد و در نهایت معما را حل میکند. بر اساس آنچه دیدهایم فرهاد هم میتواند عاشق باشد و هم کلاهبردار. کارگردان این دوگانگی را در پایانبندی هم لحاظ میکند. خوشبختانه فیلم در دام پایان باز نمیافتد و سرنوشت آدمها مشخص میشود. فیلم میتوانست ده دقیقه زودتر با یک پایان دیگر به اتمام برسد. ولی پایانبندی فعلی به شدت مناسبتر است و با لحن عاشقانه اثر تطابق بیشتری دارد.
غافلگیری کودک کار
باز هم یک فیلم اولی دیگر، غافل گیرمان کرد. امید شمس با ملاقات خصوصی در چهارمین روز جشنواره چهلم فجر. شاید همه ماجراهای فیلم، چیز عجیب و تکراری برای این روزهای ما نباشد؛ آدم ها یاد گرفته اند چند نقاب در شرایط مختلف به صورت بزنند و از هم سوءاستفاده کنند. اما آنچه که ملاقات خصوصی را قابل احترام می کند، بالا بردن پرچم عشق است تا بگوید این جهان با عشق و مهربانی همچنان پابرجا می ماند.
رنگ موی لاکچری بازیگران زن ایرانی
این فیلم روایت آشنایی یک دختر عطار است با پسری که معلم زبان انگلیسی است و به خاطر انجام یک جرم، به زندان افتاده است. پروانه شمس (پریناز ایزدیار) در مواجهه با اصرارها و سماجت فرهاد طاهری (هوتن شکیبا) وارد جریان هایی می شود که دردسرهای بزرگی برای خود و خانواده اش به وجود می آید.
از همان ابتدا، نام های شخصیت ها، اسطوره ای و حامل پیام هستند. فرهاد قرار است که عاشق باشد و تا پای جان، بر سر عشق اش بماند. پروانه هم باید مسحور نور باشد و خود را به پای او بسوزاند. فرزانه هم نام خواهر فرهاد است که سال ها پیش در گذشته و فیلمساز می خواهد بگوید که عقل و فرزانگی هم از میان این جماعت، رخت بربسته است. فریبا (ریما رامین فر) هم که همسر قادر، دوست فرهاد است، هم فریب داده و هم فریب همسرش را خورده است.
فرهاد در ابتدای فیلم لکه ای بر گوشه پیشانی اش نشسته که مادرزادی نیست، یعنی که این، لکه ننگ است بر پیشانی. پروانه هم در گلزار و سبزه زاری که کنار خانه شان وجود دارد، میان گل ها و سبزه ها می خرامد و می چرخد؛ همچون پروانه.
یک کلیشه نابجا در این فیلم وجود دارد و آن هم این است که محله ای که پروانه در آن زندگی می کنند جایی نا امن و خلاف خیز معرفی می شود در حالی دیگر بر همگان مشخص شده است که همه جا، خوب و بد دارد و خلافکارها از پنت هاوس نشین ها تا لب خط راه آهن نشین ها حضور دارند؛ همانطور که انسان های نجیب و زحمتکش نیز در همین گستره و بازه، زندگی می کنند و جغرافیا، ارتباطی به سلامت و ناسلامتی زیست آدم ها ندارد.
راز سر به مُهر ملاقات خصوصی
فیلم ملاقات خصوصی داستانی عاشقانه و روستایی دارد، از یک شهر کوچک آغاز میشود. پروانه (پریناز ایزدیار) دختری است که پدرش به زندان افتاده و برادرش ایمان (ایمان شمس) که زمانی در مسابقات مردان آهنین جولان میداده حالا یک بدهکار فراری است. او در عطاری پدرش کار میکند و با پدرش در زندان به طور مخفیانه در ارتباط است.
این ارتباط مخفیانه از طریق گوشی یکی از همبندان پدرش یعنی شخصی به اسم فرهاد (هوتن شکیبا) صورت میگیرد. فرهاد و پروانه گهگاه به خاطر برخی مسائل با یکدیگر حرفهای کوتاهی میزنند و در نهایت فرهاد عاشق پروانه میشود و از او میخواهد که به ملاقاتش بیاید و زندگی این ۲ نفر به یکدیگر گره میخورد.
فیلم اگر چه تلخی و سردی فضای زندان را داشت، اما نشست رسانه ای که بعد از اکران آن ، عصر پنجشنبه – ۱۴ بهمن ۱۴۰۰- در برج میلاد خانه چهلمین جشنواره فیلم فجر برگزار شد زوایای دیگری از پشت صحنه فیلم را نشان داد جایی که هوتن شکیبا که نقش فرهاد را در این فیلم بازی کرده است، گفت: برای این نقش به زندان رفت و آمد کردم و زندان فضای تلخی دارد اتفاقا یک آشنا هم آنجا دیدم. آشنایی که … همسایهمان بود.
باید خیلی تلخ و دشوار باشد که آدم دوست یا آشنایی حتی همسایهای را در بند ببیند، اما شیرین خواهد بود که این دیدار به ملاقات خصوصی و هم بازی شدن در فیلم و در نهایت آزادی ختم شود.
این رازی که شکیبا از پشت صحنه فیلم گفت، زیاد سر به مهر نماند و در همین نشست خبری مشخص شد آن همسایه نادر فلاح است، وقتی خود فلاح گفت: آن همسایهای که هوتن شکیبا گفت من بودم و با بازی در این فیلم آزاد شدم. خیلی هم خوشحالم که در این فیلم بازی کردم.
غیرمعمول ترین ملاقات خصوصی
ملاقات خصوصی با یک زندگی ساده شروع میشود، زندگی که البته بیدردسر و راحت نیست اما از سرنوشت عجیب شخصیتهای فیلم قابل تحملتر است. ترفندهایی که برای بهتر شدن هرچه بیشتر این زندگی به کار گرفته میشود، یکی پس از دیگری با شکست مواجه میشود.
ماجرا از زمانی پیچیدگیهایش را به دختر تنهای این زندگی ساده نشان میدهد، که پای عشقی عجیب سر میرسد. عشقی که نه مبدا آن عادی و بیتنش است و نه رسیدنهای معمول را به دنبال دارد. همه چیز در ملاقات خصوصی غیر معمول اما طبیعی است.
عشق به پسری که همسلول پدر دختر است، مسبب شکلگیری رابطهای عمیق میشود. کار جلوتر که میرود، راهحلها برای نجات پدر و شوهر از زندان پردردسرتر میشود و سیاهی نمودِ بیشتری پیدا میکند. دردسرها تا بروز اتفاقاتی غیرقابل باور پیش میرود. فیلم مجبور است برای بیان حقایق، تمامی ریز و درشت شکلگیری یک زندگی کابووسوار را به نمایش بگذارد و نگاه ناراحت مخاطب را بهجان بخرد.
فیلمساز چارهای ندارد که با بیان پلشتیهای موجود در جامعه، نشان دهد که چگونه یک زندگی معمولی، با یک خلاف بهظاهر اندک، مانند کشتی سالمی که فقط سوراخی کوچک در کف دارد، آرام آرام در دریای طوفانی غرق میشود.
بیوگرافی طناز طباطبایی و همسرش
در خلاصه داستان این فیلم آمده است:
«این نقش باتوجه به زیست زندان خیلی از من دور بود. من برای کسب تجربه چندباری به زندان هم رفتم. فکر میکردم این مکانی که در آن هستیم، فضای تلخی است و بعد از پایان کار ما هم همچنان این تلخی ادامه دارد. امیدوارم توانسته باشیم بخشی از این فضا را ساخته بسازیم و تاثیرگذار باشیم.»
«ممکن است فضای این فیلم کمی ما را به یاد نقش من در فیلم ابد و یک روز بیاندازد، درحالی که شباهت فقط در همین فضا بود و نقش من در ملاقات خصوصی از زمین تا آسمان با نقشم در ابد و یک روز تفاوت داشت؛ زیرا شرایط متفاوتی داشت. ما زمان زیادی درباره این شخصیت گفتگو و تمرین کردیم و بخش زیادی از شکلگیری شخصیت من در این فیلم نتیجه تلاش آقای شمس در پروراندن کاراکتر پروانه بود و من شخصا برای نزدیک شدن به این کاراکتر یا ایجاد تفاوت در آن با کاراکتر ابد و یک روز کاری نکردم.»
«همه شخصیتهای این فیلم در موقعیتی قرار میگیرند که متعلق به آن نیستند و حالا همگی در زندان با یکدیگر رو به رو میشوند. ما برای پروژهای کاری در زندانها مشغول به کار بودیم و در آنجا شاهد واقعیاتی بودیم که ما را به سمت نگارش این فیلمنامه سوق داد. محلهای که در فیلم میبینید، محله زندگی خود من بود و، چون من خودم در جنوب تهران بزرگ شدم، دوستان بسیاری داشتم که در زندان بودند و در زیست شخصی خودم شاهد این ماجراها بودم. با این حال فکر میکردیم که کار ما بستری عاشقانه دارد و سعی کردیم از چیزهایی که ما را از این فضا دور میکند، اجتناب کنیم. این فیلم ماحصل یک کار گروهی بود.»
ملاقات خصوصی از نگاه منتقدان
«روی ملاقت خصوصی حساب باز کرده بودم؛ اما نه آنقدر زیاد. در تقسیمبندیهای شخصیام نام این فیلم وارد لیست فیلمهای لذیذ زندگی من میشود. من با تماشای ملاقات خصوصی به اوج لذت رسیدم. در ملاقات خصوصی لحظههای بسیاری برای زندگی کردن وجود دارد و من خودم را به این لحظهها میسپارم. میدانم رابطه فرهاد و پروانه قرار است به جای تلخی برسد؛ اما برایم مهم نیست که چند دقیقه بعد اتفاق بدی خواهد افتاد. امید شمس ما را به نظاره نوعی جدید از عاشقی کردن در عالم سینما دعوت میکند، او در معماری رابطه پروانه و فرهاد بینظیر ظاهر میشود و فراز و فرودهای این رابطه دو نفره باورپذیر و دوست داشتنی است. ملاقات خصوصی در این معماری از تمام فیلمهایی که به مقوله حاشیهنشینی پرداختهاند، پیشی میگیرد. پایان فیلم را هم بسیار میپسندم و آن چهار تلنگر بزرگ به فرهاد من را هم تکان میدهد. فرهاد به حیطه آدمیت برمیگردد.
آریا قریشی
احسان منصوری
«امید شمس از فیلم کوتاه آغاز کرد و حاصل تجربه اندوزی او تولید فیلم قابل قبولی در نخستین تجربه فیلم بلندش است. ملاقات خصوصی را هم میتوان ملودرام خانوداگی دانست و هم ژانر زندان البته نه به معنای متعارف ژانری آن. زندانی که در محیط محبوس خود تصویری از جامعه آشفته و آسیبپذیر بیرون را بازنمایی میکند. تصویری از فقر و اعتیاد و قاچاق و دزدری که همه در ذیل حس حقارت و حسرتهای ناشی از آرزوهای از دست رفته آدمها صورتبندی میشود.
«ملاقات خصوصی غافلگیر کننده است. یک فیلمنامه فکر شده و مستحکم دارد. تلخ است و شیرین و شیرین است و گیرنده. تقابل عشق و نفرت است. عاشقانهای است جذاب در دل پلیدیها و حکایت تلخی است از عشقی غیر معمول درست مانند دشتی پر از گل و خارهایی لا به لای آن. فضایی که پروانه قصه مدام در آن پرسه میزند، سر انگشتانش لطافت گلهای ظریف را لمس میکند و خارها دستش را خراش میدهند. گاه سیاه و گاه سفید است، حس آزادی و رهایی دارد و رنج دربند بودن. ملاقات خصوصی یک فرهاد کوهکن دارد که دیوارهای زندان دست و پای او را بستهاند. یک پروانه آزاد دارد در میان گل و گیاه. پروانهای که به عشق فرهادش به چهار دیواری نچسب و نمور راضی میشود.»
امتیاز شما به این مقاله؟
Originally posted on ۱۴۰۲-۰۸-۲۷ @ ۷:۵۶ ب٫ظ